در نقدِ جدید



هر کس گوهر ولایت اهل بیت را داشته باشد شفاعت نصیبش می شود.


الماس کوه نور را احتیاجی به صیقل نیست، این الماس در نهایت درخشانی و خالصی خودش هست و اعتبار دارد و رتبه و.جایگاه دارد.


سنگ هایی هستند دارای گوهر الماس هستند ، اما صیقل داده نشدند

گاه باید یک سنگ را کمی صیقل داد، برای الماس شدن، گاه باید سنگی مدت ها صیقل بخورد تا الماس شود.

سنگ هایی هستند که اصلا گوهریت الماس را ندارند، ذاتا هرچقدر صیقل بخورند سنگ هستند و اصلا هرچقدر صیقل بخورند سنگیت و بی ارزیشیشان بیشتر می شود

اما این سنگ ها گاه ذراتی الماس بر روی آنها نشسته که عارضی آنهاست نه ذاتی که با یک فوت الماس ها زدوده می شوند.


محب ال الله الماس است

گاه یکی الماس کوه نور است در اوج مجد

گاه یکی از فرط گناهان هنوز الماسیتش معلوم نیست و باید صیقل بخورد.

الماسیت یکی یک مثقال و با کیفیت پایین

یکی هزار مثقال با کیفیت و درخشندگی عالی

اما الماسیت خود را دارند

شیعه الماس است

ذاتش با ارزش است

گرچه روی آن را حسابی گرد و.غبار گناه گرفته باشد.

اما غیر شیعه غیر محبان ال الله

هرچقدر صیقل بخورند باز پست هستند 

ذات پست دارند

ممکن است بعضی هاشان کمی ذرات الماس رویشان باشد، عارض آنها باشد، 

آنها ی هستند که صفات نیکویی چند دارند

اما مورد اعتنا نیست، چرا که ذاتی آنها نیست

عارض انهاست

اگر خوب دقیق شویم، در شرایط مختلف آن صفت های نیکو را هم کنار می گذارند.


شیعه الماس است.


اما شفاعت به شیعه می رسد چون صیقل بخورد در نهایت الماسیتش هویدا می شود.

اما غیر شیعه نه

شفاعت به کارش نمی آید ، ذاتش سجینی هست.




این مطلب رو از شیخ کرمانی اعلی الله مقامه وام گرفته ام

و مطلب ناب ایشان را با کمی دخل و تصرف اینجا آوردم

با جابجایی مثال ها و تمثیل ها


هر کس گوهر ولایت اهل بیت را داشته باشد شفاعت نصیبش می شود.


الماس کوه نور را احتیاجی به صیقل نیست، این الماس در نهایت درخشانی و خالصی خودش هست و اعتبار دارد و رتبه و.جایگاه دارد.


سنگ هایی هستند دارای گوهر الماس هستند ، اما صیقل داده نشدند

گاه باید یک سنگ را کمی صیقل داد، برای الماس شدن، گاه باید سنگی مدت ها صیقل بخورد تا الماس شود.

سنگ هایی هستند که اصلا گوهریت الماس را ندارند، ذاتا هرچقدر صیقل بخورند سنگ هستند و اصلا هرچقدر صیقل بخورند سنگیت و بی ارزیشیشان بیشتر می شود

اما این سنگ ها گاه ذراتی الماس بر روی آنها نشسته که عارضی آنهاست نه ذاتی که با یک فوت الماس ها زدوده می شوند.


محب ال الله الماس است

گاه یکی الماس کوه نور است در اوج مجد

گاه یکی از فرط گناهان هنوز الماسیتش معلوم نیست و باید صیقل بخورد.

الماسیت یکی یک مثقال و با کیفیت پایین

یکی هزار مثقال با کیفیت و درخشندگی عالی

اما الماسیت خود را دارند

شیعه الماس است

ذاتش با ارزش است

گرچه روی آن را حسابی گرد و.غبار گناه گرفته باشد.

اما غیر شیعه غیر محبان ال الله

هرچقدر صیقل بخورند باز پست هستند 

ذات پست دارند

ممکن است بعضی هاشان کمی ذرات الماس رویشان باشد، عارض آنها باشد، 

آنها ی هستند که صفات نیکویی چند دارند

اما مورد اعتنا نیست، چرا که ذاتی آنها نیست

عارض انهاست

اگر خوب دقیق شویم، در شرایط مختلف آن صفت های نیکو را هم کنار می گذارند.


شیعه الماس است.


اما شفاعت به شیعه می رسد چون صیقل بخورد در نهایت الماسیتش هویدا می شود.

اما غیر شیعه نه

شفاعت به کارش نمی آید ، ذاتش سجینی هست.




این مطلب رو از شیخ کرمانی اعلی الله مقامه وام گرفته ام

و مطلب ناب ایشان را با کمی دخل و تصرف اینجا آوردم

با جابجایی مثال ها و تمثیل ها


بسم الله الرحمن الرحیم.

به هر حال بعد از گرفتنه مدرک لیسانس، باید سربازی را هم طی می کردم، هیچکس نیست به گمانم که بخواهد با مدرک لیسانس در اوج جوانی به سربازی برود و راغب به این کار باشد، اما خب قانون جمهوری اسلامی ایران است و نرفتن خلاف قانون است و محرومیت های احتمالی که از نرفتن به سربازی می تواند پیش بیاید.

به قول معروف گفتنی، با دلی غمبار عازم این راه شدم و گفتم باید این مسیر را هم طی کنم.

آموزشی را تقریبا خوب و بی مشکل طی کردم، تا رسیدم به دوران اصلی خدمت.

روز اول وارد پادگان شدم با تنی چند از تازه ورودها، خلاصه وارد شدیم و رفتیم مشغول جمع کردنه امضا ها شدیم، در راه برگشت که زمان اداری تمام شده بود، ناگهان دژبان با یک لحن دستوری و خشگ به من گفت ریشات بلنده، فردا کوتاه کن بیا.

من گفتم ریش هامو کوتاه نمی کنم، چون خیلی بلند نیست و کاملا معمولی هست، گفت، همینکه گفتم کوتاه می کنیکوتاه یعنی با نمره دو یا چهار»

گفتم من کوتاه نمی کنم و خلاصه بحث بالا گرفت و گفت اجازه نمیدم بیرون بری.

رفتم پیش ارشدش که کادری بود، گفتم ماجرا این است.

گفت چرا ریشهاتو نمی زنی با نمره دو یا چهار، گفتم من فرد مذهبی هستم و دلیل مذهبی دارم .

خلاصه آنکه گفت پس فردا عقیدتی برو و از حاج آقا نامه بیاور

گفتم باشه.

گذشت و رفتم صبح عقیدتی و ماجرا را گفتم، سرهنگ عقیدتی گفت ارتش قانون داره و ریش دو یا نمره چهار هم اسلامی هست و نظافت هم رعایت میشه و قانون هم رعایت میشه.

گفتم که بنده می بینید که ریش های بلندی ندارم و البته بودند کسانی که و هستند که ریش های من برابر آنها بسیار ناچیز بود.

خلاصه گفتم ریش های من خیلی بلند نیست و منم اعتقاد مذهبی دارم و حد ریش را و مصداق ریش را اینگونه بهش باور دارم.

کمی گفتگو کردیم و حاج آقا آمد، گفت چه شده، ماجرا را گفتم و بعد از کمی بحث با حاج آقا، گفتند باشد مشکلی ندارد .

باید بگویم که قاعده و عرف در بین خوده ون این نیست که با دو یا چهار ریش را بزنند و مذهبی ها و ون عرفا ریش بلند تری دارند از دو یا نمره چهار.

خلاصه توانستم با کلی مصیبت جواز ریشم را بگیرم، ریشی که شاید نمره آن به شماره ده یا دوازده می رسید در نهایت.

این روند گیر دادن ها ادامه داشت و من هم جواب می دادم که اجازه دارم

گرچه تعجب این بود که ریش بلندتر از من بسیار بودند که به دلیل مذهبی هم ریش نداشتند و.


من در پادگان در بخش پست مهندسی افتادم، روز اول رفتم آنجا یک بیل و کلنگ دستم دادند و گفتند کارت همین است.

آن روز حسابی بیل و کلنگ زدم و.حتی فشارم هم افتاد ، اما آن روز را سپری کردم.

اعتراض کردم که یک نفره و اینچنین کار سخت آیا واقعا در وظیفه یک سرباز لیسانسه و معاف از رزم هست؟

آنهم منی که مشکل درد زانو و » داشتم.

دکتر ارتش رفتم البته گفت باید عمل کنی زانویت را.


خلاصه اعتراض من شد بازداشت در یگان.گفتند حق اعتراض نداری، وظیفه تو هست و خدمت همین است.

گفتم این کاری که من کردم آیا واقعا وظیفه من هست؟

بیل و کلنگ زنی، آنهم به آن حجم و سختی و آنهم روز اول؟؟


خلاصه فردا شد و کارها همان کارها، اعتراض کردم ولی سودی نداشت

چند روز این کار سخت ادامه داشت، واقعا کار های سخت و طاقت فرصا به من می دادند، استدلال می کردند که تو پر رویی و از این حرف ها.

من کارگری زیاد کردم ، کارگری ساختمان، چون شغل خانواده من کار ساختمان هست، با کار سخت بیگانه نبودم و.نیستم، اما در آن چند روز حسابی روی من ریخته بودند و از من بیگاری می کشیدن.

به بازرسی اعتراض کردم و گفتند که نه اجازه نداشتند اینچنین از تو بیگاری بکشند و از این قصه ها.


به هر ترتیبی بود گفتم جای مرا تغییر بدهید، گفتند با فرمانده ات هماهنگ کن.

فرمانده ام، اما توجهی نمی کرد،،گفتم مرا پاسدار خانه پس منتقل کنید و بعد از رفت آمد فراوان این انتقال انجام شد.

محیط پاسدار خانه همه می گفتند برای یک لیسانسه نیست ،ولی خب چاره نبود.

در محیط پاسدار خانه منتقل شدم.

همان اول گیر به ریش های من دادند.

منم تکرار مکررات، ولی این تو بمیری از آن تو بمیریها نبود.

فرمانده ارشد مر خصی رفت و گفته بود به من ریشهایت را با دو یا نمره چهار بزن.

من هم که راضی به اینکار نبودم، انجام ندادم.

یک سری از بچه ها مدام می گفتند بیاید مو و ریشهایت را صفر می کند و تهدید می کردند.

من هم عصبانی شدم 

گفتم سرهنگ هم بیاید من صفر نمی کنم.

البته اصلاح کردم گفتم موهایم مهم نیست اما ریش هایم چرا.

چند تن از آدم فروش های پادگان به فرمانده زنگ زده بودند که فلانی گفته فرمانده سهل است سرهنگ هم بیاید من موها و ریشهایم را صفر نمی کنم.

خلاصه رسید آن روز شوم.

فرمانده از مرخصی آمد و صبح در جلوی بیش از سی نفر آدم گفت، عبدی پور بیا بیرون.

رفتم بالای سکو، گفت فلانی قیچی بیاور.

قیچی را گرفت و مو های مرا با قیچی بخشیش را از ته زد، که من هیچ اعتراضی نکردم.

ناگهان گفت صورتت را بالا بیاور، با دست صورتم را بالا آورد ولی من گفتم من اجازه نمیدم ریشم را با قیچی بزنید، دستش را گرفتم و مانع شدم، ناگهان از بالای سکو مرا هول داد و پایین پرت شدم و اگر سربازان نبودن قطعا دست و پایم آسیب جدی می دید.

مرا روانه بازرسی هم کرد و گفت که از دستور سرپیچی کرده.


بازرسی رفتم و ماجرا را توضیح دادم، گفتن فرمانده مقصر است و نباید چنین عملی می کرده.

گفتم من چند روز پیش موهایم را به دستور معاون ایشان با نمره ده کوتاه کردم، لیسانس هم دارم و خلاف دستور نکردم.


خلاصه مطلب آنکه برایم یک پرونده تشکیل شد و منهم مقصر شناخته شدم.

حال آنکه بی تقصیر بودم.


من وقتی آمده ام سربازی، آمده ام و دارم به جمهوری اسلامی ایران و ارتش خدمت می کنم، شایسته نیست،،اینچنین رفتاری بامن.  سربازی که از خانواده و دلبستگی هایش جدا شده نباید فضای پادگان را برایش سخت و دشوار کرد.

سرباز احترام می خواهد.

سرباز حقش نیست سختی دادنهای واهی.

محیط را نباید سخت کرد برای سرباز.

خلاصه مطلب آنکه من در حال خدمت هستم و امیدوار هستم که حقوق من به عنوان یک سرباز نادیده گرفته نشود.

سرباز مظلوم است.



هرکس امروز می خواهد به نوعی خودش را نشان دهد و بگوید که منهم فلان را می دانم و از فلان هم مطلع هستم.

درد اصلی دین، از پیروان خود است.پیروانی که هنوز در اول راه هستند و گمان می کنند که دیگر می توانند هرچه می خواهند بگویند و در نظر و رای آنان نیز امکان خطا وجود ندارد.آری با این درد عظیم روبرو هستیم.

دین آنقدر سخت نیست که بخواهم بگویم هیچ کس حق اظهار نظر در آن را ندارد، نه اصلا سخنم این نیست.اما آنقدر هم دین ساده و آسان هم نیست که بخواهند چند مبتدی آن را ارائه بدهند.

عده ای هستند که انصافا دارای عقل و شعور خوبی هستند و انصاف آن است که آنها بتوانند در دین سخنور باشند و صاحب ادعا، اما آنها یک عیب دارند ، یک عیب بزرگ و آن اینکه، آنها نمی خواهند بپذیرند که عقل آنها هم حدی دارد و محدودیت هایی دارد و چه بسا چیزهایی باشد که تنها عقل های متصل به معصوم می تواند آنها را کشف و درک کند.

آدم هایی هم هستند شعور خوبی دارند و انصاف آن است که سخنور در دین هم باشند و آنها کسانی هستند که می پذیرند عقل آنان محدودیت هایی دارد و تمام حق نزد آنان نیست و در همه زمینه ها عرض اندام نمی کنند. اینان دقیقا کسانی هستند که یاری دهنده دین هستند و دین از آنان است که رشد می کند، گرچه اشتباهاتی هم داشته باشند.

متأسفانه دسته دوم افرادش چنان اندک و ناچیز است که به شمار تعداد انگشتان دست هم نمی آیند.

خب کسی فقه می داند، کسی عقاید می داند، کسی حکمت می داند، کسی اهل برهان و معرفت است و کسی هم متصل است به جایگاهای بالای عقل ما، اینها مراتبی هستند که باید آنها را شناخت ، باید اهلش را شناخت، باید دانست که منی که مدعی عقل هستم، در جایگاه انصاف در کجای این ترازو قرار دارم، وقتی خوب اندیشیدم ، متوجه می شوم فقه می دانم و کمی هم عقاید، دیگر مسیری و راهی بیشتر از آن را نرفته ام و بیشتر از آنهم نمی دانم.

کسانی که در این توهم هستند مانند ملاصدرا نام که ادعا می کنند ما دریای معارف را درنوردیدم و به قله های شناخت رسیدم و من محتاج عقل خود هستم نه انبیا و من تنها کسی هستم که جمع همه چیز باهم کردم و.خب اینچنین شخصی وقتی که در میان دنباله روانش هم در خیلی ازجاها به لغزش و خطا متهم شده و چیزهایی گفته که عقل را به شک فرو می برد، یک چنین شخصی دسته اول است، این چنین شخصی از آنانی است که شعور و عقل دارد، خوب هم دارد، اما متوجه نیست که من هم آدم هستم و ای بسا عالِم به عالَم نباشم ، ای بسا فراتر از عقل من هم چیزهایی است ، ای بسا حق تمامش نزد من نیست.

خلاصه ملاصدرا نامی می آید و خود را در حد یک معصوم می داند که عقلش از خطا به دور است و اینها در لابلای سخنهایش مستتر است و گاه آشکار گفته، آن چیزی را که نباید می گفت ، چرا که واقعا در شأنش نبوده این ادعا.

ملاصدرای شعور دار اگر بر خود احتمال اشتباه می داد، این ملاصدرا جاهای بسیار رفیع تری بود.

حال آن ملاصدرای شعور دار رفت، جایش آمدند کسانی که در حال حاضر به واقع شعور دار نیستد، اهل عقل نیستند ولاف عقل می زنند.اینان تا سخنی می گویی، تکرار حفظیات می کنند و اتهام نفهمیدن به تو می دهند و می گویند مطلب عمیق است و تو مبتدی، حال اگر انصاف باشد، مطلب را ما بهتر از آنان می دانیم و عمیق تر از آنان به مساله پی برده ایم، لاکن توهم دانستن، آنان را از دیدنه حق باز می دارد.

همه اشتباه دارند، همه محدویت هایی دارند، خوشا آنان که معترف به این هستند و در برابر اهلش زانوی ادب را می زنند.



بسم الله الرحمن الرحیم.

بعد از دوماه اموزشی و خدمت سربازی که میشه گفت خداروشکر به خوبی و سلامت به پایان رسید، گفتم وبلاگ رو به روز کنم با یک مطلب.

خب الحمدلله رب العالمین تقریبا توانستم درباره موضوعاتی که مدنظرم بود و احساس می کردم می توانم درموردشان حرف بزنم و درموردشان حرف داشتم را بیان کنم.

بیانی کلی که می توان گفت احتیاج داشت و دارد به اینکه روی آنها جزئی تر و تخصصی تر حرف زد.

البته این حرفم بدان معنا نیست که فقط کلی گویی کردم نه، به هر حال سخنانی گفته ام که نزد اهلش، قابل بررسی و توجه است.

احساس رادیکال بودن گاه خوب بود گاه بد.

خیلی ها رادیکال می دانند مرا، خیلی ها افراطی، خیلی ها متحجر و .

اما بودند و هستند کسانی که با من همراهی کردند و کلیت حرفهای مرا تائید کردند و آنها در تلگرام الحمدلله به قدری بودند که باعث دلگرمی من می شدند.

خیلی دوست دارم به جای نوشتن، حرف بزنم ، چرا که نوشتن به شدت برایم دشوار است، دلایلی دارد.اما خب اینجا وبلاگ است نه پادکست.

حدود چند ماهی هست که مرام اخباریگری خودم را عوض کردم و اندیشه شیخی ها را پذیرفته ام.

لاجرم نظرات قبلی ام در این وبلاگ ممکن است تا حدی تغییر کرده باشد، اما این تغییر خیلی اساسی نیست.

لازم نمی دانم اصلاحیه ای بنویسم و اعلام برائتی طومار کنم.

آشنایی من با شیخیه، شیخیه ای که در کلام بزرگان دین از جمله شیخ انصاری و علامه طباطبایی همان شیعه هستند و غیر شیعه نیستند، مرا بران داشته که باید بیشتر و بیشتر بیاموزم و بسیار نادان هستم.

این تفکر هنگامی که اخباری بودم در من نبود.

البته نادان در برابر اهلش

وگرنه که در برابر جوجه هایی بی نام ابدا.

سعی می کنم، با اندیشه شیخی مطالب جدید را بازگو کنم.

از خدا می خواهم مرا از لغزش بازدارد.



سلام
چند نکته و سوال در مورد این مطلب دارم:
1- شما فرمودین طبق نظر مشایخ شیخیه زن یک عقل و دو نفس داره و مرد یک نفس و دو عقل،با توجه به اینکه در پست مربوط به شیخیه نوشتین که شیخیه مبناش احادیث اهل بیت سلام الله علیه،دو نفس داشتن زن و یک نفس داشتن مرد طبق کدوم احادیث استنباط شده؟و منظور از نفس چیه؟آیا منظور اینه که زن تمایل بیشتری به گناه داره؟
2-شما نوشتین زن رتبه و جایگاه پایین تری از مرد داره، بعد در آخر استنباط کردین که هیچ برتری هیچ کدوم نسبت به هم ندارن!!!خب بالاخره برتری وجود داره یا نه؟
3-مثلا بانوانی مثل حضرت زهرا سلام الله علیها جایگاهی دارن که حتی برخی انبیا ندارن و همین طور ایشون مصحفی دارن که ائمه بعدی از اون به عنوان منبع برخی سخنانشون یاد میکردن و همین طور فعل و تقریر حضرت صدیقه بر مومنین چه زن و چه مرد حجت داره،به طور کلی اگر کسی عقلش کمتر از دیگری باشه در هیچ صورتی اون فرد نمیتونه بر کسی که عقل بیشتری داره حرفش حجت باشه،مثلا یه کودک حرفش برای یک فرد بالغ از لحاظ عقلی حجت نداره،پس حجت داشتن ایشون بر بقیه چطور قابل توجیه؟

4-شما حتما داستان پاسخ به سوالات شیعیان توسط حضرت معصومه سلام الله علیها رو در غیاب پدرشون شنیدین و تایید پاسخشون توسط امام موسی کاظم علیه السلام،این موضوع رو چطور توجیه میکنین؟
5-من تفاوت بین زن و مرد رو قبول دارم مثل تفاوت در قوای جسمانی که به طور عام مردان از ن در این مورد قوی ترند اما آیا هر توانمندی نشانه برتریه؟
6-شما میدونین از شرایط تکلیف عقله،چطور ن در 9 سالگی و مردان در 15 سالگی به تکلیف میرسن اگر عقل ن ایرادی داشته باشه پس تکلیف برای ن نباید در سنی زودتر از مردان به وجود بیاد؟
7-اگر زن از لحاظ عقلی پایین تر باشه و نفسانیت بیشتری داشته باشه پس به طبع در اعمال هم باید آزاد تر باشه و محاسبه اعمال و کردارش نباید مثل مردها باشه اما آیا زن ها در مورد گناه کمتر مجازات میشن؟یا در مورد عمل صالح بیشتر پاداش میگیرن؟
8- تعریف شما از برابری و برتری دقیقا چیه؟

9-تفاوت بین همه وجود داره بین  زن و مرد بین فرهنگ های مختلف اقوام مختلف ملل مختلف اما برتری در اسلام کاملا مشخصه: عند اکرمکم عندالله اتقاکم.





جواب حقیر اما.

سلام علیکم.
یک.
مشایخ ما جمع بین حدیث و آیه می کنند و از درون آیه و حدیث مطالب را بیرون می کشند.
اما کجا گفته شده، زن دو نفس و یک عقل دارد و مرد.
شما می دانید که قرآن گفته ما شما را از یک نفس واحد آفریدیم.
و می دانید که  روایات میگویند، زن از دنده چپ مرد است.
مشایخ ما می گویند، آدم خلق اول است و زن از دنده چپ او خلق نشده، دنده چپ، همان نفس مرد است.
یعنی مرد اساس زن است و زن وجودش از مرد است.البته مرد بخشیش زن است و بدان نیازمند.
اینکه ابتدا حضرت آدم صلوات الله علیه خلق شده و سپس حضرت حوا صلوات الله علیها درش شکی نیست.
پس مرد اینجا اساس است.
این استنباط مشایخ ماست که ادله های زیادی می آورند ولی من کلی گفتم.
و خداوند بر مقام مشایخ ما بیفزاید ان شاء الله.
اما قرآن می گوید، مرد بر زن قوام است
می گوید مرد بر زن برتری دارد درجه ای
می گوید مرد می تواند زن را بزند.
زدن زن اینجا دقیقا مرد را کفیل عقلی و می داند.
اما احادیث.
امام علی صلوات الله علیه الی یوم الدین فرمود ن را نقصان در عقل است.
حدیث دیگر، ن اگر پادشاه شوند، مملکت خراب می شود.
با ن م نکنید.
ن چون دنده کج هستند که باید با آنها مدارا کرد .
خلاصه همین نکته زدن کودک و زن توسط همسر این معنا را می رساند که مرد عقلی بر آنها حق تربیت را داراست و ن باید تابع مرد باشند.
احادیث بسیار است.
من بخشی از آنها را گفتم.

اما عقلی

شما نگاه به مردان تاثیر گزار و مهم کنید در حوزه عقل نظری، آیا ن صاحب نامی می توانید پیدا کنید ؟
چند زن وجود دارد که آنهم قابل مقایسه با مردان بزرگ نیستند.
مردان به واقع که خیلی مشخص از نظر عقلی برتر از ن هستند.
آیا روایت ن را ده شهوت است و مردان را یک، نشان دهنده برتر بودن نفسانیت ن نیست؟
حدیث بیشتر هم هست، اما این ها کافی است برای اهلش .
اما نفس چیست؟
نفس همان چیزی است که از آن شهوت، امیال، میل ها و حس های درونی به وجود می آید.

نکته دوم.
اما من فریاد زده ام مرد بر زن برتر عقلی است و مرد اساس زن است.
اما در تقوا صد مرد صد و صد زن وسع پنجاه بودن اوست و یکی است.

نکته سوم.
کسی منکر مقام حضرت صدیقه طاهره صلوات الله علیها که پدر و مادرم به فدایش باد نیست.
ایشان کف حضرت علی صلوات الله علیه است
و این مقام را عقل تاب نمی آورد
اما مثال صد و پنجاه را توجه کنید.
قطعا حضرت علی صلوات الله علیه بالاتر از حضرت صدیقه طاهره صلوات الله علیها است و این قطعی است .
در کلام مشایخ ما چهارده نور واحد صلوات الله علیهما از نور واحد هستند
اما حضرت صدیقه طاهره صلوات الله علیها پایین ترین رتبه را داراست و ادلها آوردند که بروید و بخوانید که حقیر توان تایپ ندارم.


نکته چهارم. کسی منکر مقام ن برتر از جمله حضرت معصومه صلوات الله علیها که پدر و مادرم به فدایش باد نیست
و نمی دانم چرا می خواهید مرا منکر فضل آنان تلقی کنید.

نکته پنجم.
ادله ها را بالا اندکی از قرآن و حدیث و عقل گفتم، مبنی بر بالا بودن مرد بر زن.رجوع کنید لطفا.

نکته شش. زودتر به سن بلوغ رسیدن زن یعنی عقل بیشتر داشتن؟؟
این ادله سستی است، مگر زن زودتر به پختگی عقلی خود در درجه عقل خود برسد، نشان از عقل بیشتر است؟
تعجب می کنم از شما.


نکته هفت.
هر کس به میزان عقلش محاکمه می شود، فریاد قرآن و.حدیث این است.

نکته هشت.
تعریف من از برابری و.برتری در متن هست، نگاه کنید.

نکته نهم.تفاوت هست و تفاوت هم منکر نیستم اما بر جایگاه مرد و برتر بودنش تاکید دارم.

در آخر باید بگویم که هرکس استنباط دارد، اما یقینا آنکس که خودش را وقف کلام معصوم و قرآن می کند و عمرش را تمام می کند در این راه همانند مشایخ ما که خداوند بیفزاید بر درجاتشان آنان حجت هستند بر هر کسی


اگر فحشا و زیاد شده، اگر خیانت زیاد شده، اگر طلاق زیاد شده ، اگر تجرد زیاد شده و.

همه اینها یک عامل بسیار مهم دارد و آنهم نی هستند که اجازه ازدواج موقت و دائم را به همسرانشان نمی دهند.

نگفتم همه ماجرا این است، گفتم عامل بسیار مهمش این است.

البته می دانم کلا زن اگر بتواند چنین قضیه ای را بپذیرد، گویا جهاد اکبر کرده است و می دانم برای ن اینکار چه بسیار سخت است، اما اگر زن نیت خود را خدایی کند و از نفسانیت خود دست بکشد، به واقع نتنها زیانی نکرده، بلکه هم منفعت های عظیم اخروی نصیبش شده هم دنیوی.

آری دنیوی، وقتی که زن رفتارش را اهل بیتی کند و مطابق با منش اهل بیت عمل کند، جاذبه های فراوانی را به همراه خود می آورد و حتی با وجود همسر دوم داشتنه شوهرش یا متعه ای داشتنه شوهرش، می تواند جایگاه خود را نزد شوهرش با رفتار اهل بیتی تثبیت کند.

وقتی همسر زن، زن دوم بگیرد یا متعه کند، زن اول از خیلی نظر ها برد کرده است، یک آنکه وقت بیشتری را ، آزادی و آسودگی بیشتری را دارا می شود.

می تواند به خود بیشتر برسد، خیلی از کارها سبک تر می شود، خیلی از بارها تقسیم می شود و خلاصه آنکه زن اول می تواند مانور بیشتری داشته باشد، تمرکز بیشتری داشته باشد و رقابت مفیدی برای جلب توجه همسر و بالاتر از آن جلب توجه خداوند را داشته باشد.

این بدان معنا است که زن می تواند با یک از خودگذشتگی نفسانی، خیلی برکات را نصیب خود کند.

زن اگر راضی نشود و ممانعت کند از این کار، اختلاف، خیانت، طلاق، فحشا و خیلی از ناهمواری های فردی و اجتماعی را به ارمغان می آورد.

این یعنی اینکه موارد بالا ، کاملا بر عدم پذیرش زن نسبت به زن دوم یا متعه دخیل است.یعنی موارد بالا کاملا ارتباط مستقیم با رفتار غیر شرعی زن مبنی بر عدم پذیرش چندهمسری دارد.

جامعه شیعه امروز، فرق ندارد چه مذهبی هایش چه کمتر مذهبی هایش، نسبت به امر چند همسری مخصوصا متعه یک گارد شدید دارد، البته ن که واقعا فاجعه هستند.

البته من سخنم با بانوان مذهبی است.

من بدان ها قول می دهم که چند همسری و متعه به شرط رفتار اهل بیتی آنان، کاملا به نفع آنان است.

اینکه زن بگوید پس تکلیف عشق چه می شود، تکلیف محبت چه می شود، باید بگویم یک آنکه ما برای محبت به اهل بیت و خدا خلق شده ایم، یعنی باید هرکاری انجام می دهیم آن کار مارا به محبت اهل بیت و خداوند برساند، نه اینکه عشق و محبت به همسر که امری بسیار خوب است تبدیل به هدف شود و غایت.خیر باید وسیله باشد برای هدف اصلی یعنی اهل بیت و خداوند، یعنی اگر ما قرار است همسرمان را دوست داشته باشیم و محبت کنیم بدان سبب باشد که مارا به قرب اهل بیت و خداوند برساند وگرنه که می شود نتیجه اش یک روند کاملا معیوب و اشتباه.

دوم آنکه کلیشه عشق و عاشقی را لطفا حذف کنید، این مفاهیم غربی و رمانتیک گونه را که در کتاب های مبتذل به وفور یافت می شود.

هدف چیزه دیگریست، آن هدف اصلی را دریابیم.

وقتی که همسر اول رفتار اهل بیتی کند ، مطمئنا شوهرش بسیار بدو مشتاق می شود و می تواند از شوهرش که دوستش دارد بسیار بهتر و حرفه ای تر بهرمند شود.

خلاصه حرف بسیار است و می توان ساعتها حرف زد، اما این نکات کلی و اجمالی می شود مقدمه ای برای تفصیل دادنش برای غیر و می شود جرقه ای کوچک برای تخصصی نوشتهای دیگر و مطالبه شدنهای منطقی دیگر.

بازهم می گویم چند همسری در اصل باعث سود و رفاه بیشتر برای همسر اول است، به شرطها و آنهم رفتار اهل بیتی نشان دادن است.

باشد که خداوند متعال ن مارا به پذیرفتنه این امر مهم و حیاتی استوار قدم کند.



با خودم بارها این مطلب را مرور می کردم که آیا زن و مرد از نظر خلقت و نظام خلقت باهم یکسان هستند؟

آیا عقل زن و مرد یکسان است؟

آیا هر دو به یک اندازه ظرفیت برای درک مراتب هستی و مسائل ریز و درشت دارند؟

و خلاصه پرسش هایی که گاه و بی گاه یا بر من یادآوری می شد یا به دلایلی سرگرم این پرسش ها و پاسخ های آن می شدم.

به نتیجه هایی تقریبا رسیده بودم اما بر روی آن اطمینان کاملی نداشتم.

تا اینکه یک زن شیخی گفت که طبق نظره مشایخ ما زن یک عقل و دونفس دارد و مرد دو عقل و یک نفس.چقدر این کلام زیبا و معقول مرا به وجد آورد، با خود گفتم نیکو سخنی بود که واقعا جا داشت دست صاحب سخن را ببوسم.

آری حق مطلب همین است مردان قدرت عقلی بیشتری را برخوردارند و ن قدرت نفسی بیشتری و این چه مطلب صحیحی است و آنکس که در دایره انصاف بنشیند و ارزیابی منصفانه کند، متوجه می شود، سخن حق این است و جز این نیست.

دست و پا زدنهایی که عده کثیری می کنند از آن جهت که زن را همتای مرد قرار دهند به واقع بسیار سست و بی اساس است.

آن زن شیخی گفت، من کاملا قبول دارم که ناقص العقل هستم، یعنی به نسبت مرد و این را کاملا بدان معترف هستم.

در گروه ایشان را ریپلای کردم و گفتم جای فخر و مباهات دارد چنین انصافی و حق بین بودنی.

وقتی تاریخ بشر را ورق می زنی و نقش های مردان و ن را در آن می بینی به دیده انصاف خواهی دانست که آری مرد با زن یکسان نیست و این حقی است آشکار.

این مطلب را گفتم تا اشاره ای کنم بدانها که ، بدان ن و مردان که به زور تاویل و تفسیر و توجیه می خواهند زن را در یک رتبه با مرد قرار بدهند و سپس نقش دهی به همان الگوی غلطی که ساخته اند بدهند.

هیهات، هیهات که مرد با زن یکی باشد.

باید دانست اساسا اینکه زن خلقتش اینگونه است، دستان پر قدرت و حکمت پروردگار عالم را نشان می دهد و چون خرد را بدان راهی می کنی، متوجه می شوی ، زن اصلا اگر غیر این می بود دیگر دوست نداشتنی می شد.

خلاصه مطلب آنکه به زور نمی توان زن را به رتبه مرد رساند، اصلا انصاف نیست و حق جویان متوجه هستند که این نوعه خلقت، نظام احسن پرودگار را نشان می دهد.

وقتی که زن بداند و به او تفهیم شود که جایگاه پایین تر از مرد را دارا است و مرد قوامیت بر او دارد ولله قسم که چه اختلافات بزرگی که کنار گذاشته می شود و چه همراهی های همدلانه ای که مهیا نمی شود.

اشتباه نکنید و برچسب نزنید که زن را کم نشان دادم، نه هرگز، زن در مقام زنیت خود همانند مرد در مقام مردیت خود دارای ارزش است


و زن هم دارای عقل است، منتهی یک عقل از مرد کمتر دارد و یک نفس بیشتر از مرد دارد.

پس وقتی مرد را صد دیدم زن را پنجاه دیدم، صد مرد کمال اوست و پنجاه زن کمال او.

و مرد در صدش ارزشش صد است و زن در پنجاهش ارزشش صد است و این هم کفو بودن را در خود دارد و اینجا است که مرد را بر زن و زن را بر مرد برتری نیست.


در مسابقه دو صد متر مرد صدش که می شود رکورد المپیک و زن که صدش می شود رکورد المپیک در حوزه خود، دقیقا در اینجا هر دو در مقام خود بالاترین درجه رتبه را دارند و ارزش آنها دقیقا یکی است، منتهی مرد در جایگاه خود که درجه ای برتریت بر زن دارد و زن هم در جایگاه خود.

حال بحثم در این مبحث در خود از سخنی فقهی، فلسفی ، اجتماعی به مذهبی و حکمی تبدیل شد.


خلاصه مطلب آنکه زور بیهوده زدن برای برابری دروغین مرد و زن یک نوع خود فریبی ملموس است.



بسم الله الرحمن الرحیم.

اولین بار که با شیخیه آشنا شدم، شاید حدود سه سال پیش بود، آنهم اتفاقی و کاملا شانسی.

اتفاقی به این جهت که فرق های شیعه را داشتم مطالعه می کردم که چشمم به مبانی شیخیه افتاد. شیخیه را سرچ کردم و مختصری از آنها مطلب خواندم، اما خیلی سریع گفتم، نه اینها هم مانند صوفیه هستن و بخاری ازشان گرم نمی شود.

گذشت از آن ماجرا تا اینکه حدود یک سال پیش، در تلگرام در یک گروه مذهبی دیدم شخصی دارد گفتگو می کند و مبانی اش بسیار شبیه من که اهل حدیث بودم هست.

رفتم پی وی ایشان و گفتم شما اهل حدیث هستی، گفت نه شیخی هستم.

خلاصه کمی گفتگو کردیم و احساس کردم که نه، بازهم بخاری از آنها گرم نمی شود.

به هر حال من و ایشان در گروه گاهی بحث های اساسی و توحیدی می کردیم و کار بسیار به چالش کشیده می شد.

چند سری ایشان را لعن کردم و حکم به غالی بودن و بدعت گزار بودن ایشان دادم.خلاصه آنکه به شدت بر عقاید ایشان می تاختم.

خدا خیرشان دهد، بسیار کریمانه برخورد می کردند و اخلاق نیکوی ایشان بسیار قابل تحسین بود.

بعد از گذشت مدت ها بحث، احساس کردم در میانه این همه افرادی که با تقکرات، فلسفی ، صدرایی، عرفانی، حلقه ای ، اتئیست، ندانمگرا و.خلاصه با همه آنهایی که بحث کردم، دیدم قدرت بسیار بیشتری در استدلال و منطق را برخوردار است.

یعنی نیک دانستم که این تفکر شیخی حسابی مرا مشغول به خود کرده است، چرا که به وضوح قدرت استدلال را در آن می دیدم.

اما با این حال اشکالات اساسی خودم را هم همواره وارد بر مبانی آن در جا هایی می دیدم.

آن شخص که مشغول بحث با ایشان بودم، خیلی اصرار داشت که کتب ایشان را مطالعه کنم و منم معمولا شانه خالی می کردم، گاه گاه صفحاتی را می فرستادند از کتب و آنها را می خواندم، اما به هر حال می خواندم.

و هرچه که می گذشت، حقیر احساس می کردم که انگار چیزهایی هست که من بد فهمیده ام و صحیح متوجه آن نشده ام.

دیدم که تلگرامی نمی توان گفتگو کرد، پس بحث ها را تلفنی کردیم و من بیشتر درگیر مباحث شدم.

خلاصه آنکه هر چه پیش می رفت، متوجه می شدم باید در خیلی از جاها حق را به ایشان بدهم .

چون خودم ادمین یک گروه ششصد نفره  مذهبی که مخصوص مناظره و بحث و گفتگو بودم و با تمامی اندیشه ها تقریبا بحث و مناظره کرده بودم، در گروه خودمان رسما اعلام کردم، تمام سخنان قبلی خودم را از لعن ها و تکفیر ها پس می گیرم.

الحمدلله رب العالمین که در تلگرام با اکثر عقاید های مختلف از اتئیست، ندانمگرا، مارکسیست تا اهل سنت ، یهودی و مسیحی و زردشتی تا طرفداران فلسفه صدرایی و حکمت متعالیه ای تا طرفداران مکتب تفکیک و خلاصه اینکه با تمام آنها مناظره رسمی داشته ام و هنوز تمام مناظره های حقیر موجود است.

خلاصه اینکه ناآشنا نبودم با نحله های فکری مختلف و تنها شیخیه بود که برایم خیلی گمنام و متروک بود.

بعد از مناظرات بسیار برون دینی و درون دینی، به حق دانستم که شیخیه بسیار استوار و برهانی هستن و حقیر بسیار بدانها دلبستم.


البته بگذریم از اینکه شیخیه هم بسیار انشعاب های زیادی داشته.


اما حقیر مکتب جناب کرمانی را آنچنان قدرت مند یافتم که دیگر فرقه ها را کلا نادیده گرفتم.

البته اضافه باید کرد مکتب جناب کرمانی هم دو دسته باقری و ناطقی شده اند که خوده باقری ها هم تقریبا چند دسته شده اند.

اما گویا آنچه که حقیر تا به حال دانسته ام، باقریها مبنای استوار تری دارند، لاکن مشغول تحقیق هستمالله اعلم.


آنچه که شیخیه را ممتاز می کند توجه بسیار عالی آنها به روایات اهل بیت عصمت و طهارت صلوات الله علیه هست و برای هر حرفشان مستندی از حدیث می آورند.

ن شیخی که بسیار عالی نمونه یک زن ایده آل شیعی هستند و مردانشان هم که همینطور.

جالب اینجاست که عوام شیخی به قدر یک سطح متوسط سواد دارد بلکم بیشتر.

شیخیه را بسیار جذاب یافتم و در حال تحقیق بیشتر روی آنها هستم.

نقطه ضعف اساسی آنها پاره پاره شدنهای آنها با اختلافات جزیی هست.




پ.ن.هیچ برچسبی به من نزنید

پ.ن.2. تحقیق حق همست

پ.ن.3.آیا تبلیغ هم شد؟ 


در شیعه یک فرقه ای است به نام شیخیه، این فرقه که خودرا پیرو مرحوم شیخ احمد احسایی و مرحوم سید کاظم رشتی می دانند عقایدشان تقریبا همان عقاید معروف امامیه هست ولی بعضا اختلافاتی وجود دارد که نمی توان آن را خیلی محل اعتنا قرار داد و اینچنین گفت که از سلک شیعه امامیه خارجن.

این فرقه یک چیزش را می دانم بسیار عالی و صحیح جا افتاده است، آنهم زن و نقش زن در میان آنها است.

و صد البته که ن این فرقه اثنی عشری بسیار عالی نقش صحیح زن بودن را در مکتب اسلام پیاده می کنند.

باور کنید که هرآنچه را که یک زن باید بداند، بفهمد و انجام دهد را ن این فرقه انجام می دهند و بسیار جالب آنکه آنها اصلا اهل توجیه و تفسیر روایات نیستن، یعنی هرآنچه را که ن باید رعایت کنند، رعایت می کنند.

جالب اینجاست که بدانید ن شیخی طبق شنیده ها و تحقیقات من خودشان بعضا برای شوهرانشان دنبال زن صیغه ای یا دوم می گردنآیا شگفت انگیز نیست؟

واقعا من که جز تحسین چیزه دیگری نمی توانم کنم.

جالب توجه است واقعا که ن شیخی کاملا قبول دارند که زن مثلا عقلش پایین تر از مرد است، قبول دارند مردان را برتری بر ن است، قبول دارند ازدواج مجدد یا متعه حق مرد است و خلاصه آنکه در عمل بسیار بسیار مطابق با الگوی اهل بیت پیش می روند، حال من کاری به مردان آنها ندارم.


ن شیخی برایشان کاملا نهادینه شده است که چه کنند و چه نکنند، حجاب آنها کامل، معمولا روبنده هم دارند ، بسیار بسیار اهل مهدیه و حسینیه رفتن هستند، نسبت به دیگر شیعیان به شدت باسوادتر هستند و در کل کاملا زنی مطیع و مناسب برای زندگی هستند.

آنقدر ن شیخی مرا به وجد آورده اند که احساس می کنم، گویا دقیقا آنان همان ن ذهنی ایده ال من از روایات هستند.

می توانم این ادعا را کنم که آنها نی دارند که از خیلی از علمای سرشناس هم باسوادتر و با درایت تر هستند.

به هر حال شیخی ها آنگونه که شنیدم هرگز جلسه های روزانه معرفتی ،مذهبی خودرا ترک نمی کنند.

پس نباید خیلی عجیب باشد میزانه اسلامیت نشان این چنین بالا باشد.

البته به هر حال معصوم که نیستند و خاله خانباجی های نه هم دارند، اما بسیار کم تر از ن غیر شیخی.

خلاصه قصد قدیس سازی را ندارم.

اما در کل می توانم این ادعا را کنم که ن شیخی به واقع الگوی کامل ن اسلامی و شیعی هستن.

البته من فقط از شیخی های کرمانی مشهد و آنهم از باقریها مطلع هستم و شیخی های ناطقی را خیلی خبر ندارم، شاید آنان هم مانند باقری ها بلکم اسلامی تر باشند، شیخی های آذربایجانی را که کلا بی خبرم.


خلاصه انکه هری ایده آل می خواهد برود مشهد و زنه شیخی بگیرد، البته گویا در اصفهان و چند جای دیگر هم شیخی های باقری وجود دارند.

در این دنیایی که ن مذهبی ما فکرشان واقعا معیوب است، ن شیخی باقری، به واقع می تواند الگویی مناسب از ن شیعه باشد.




بسم الله الرحمن الرحیم.

نمی دانم متوجه هستید یا نه، اما اگر نیستید خوب گوش دهید به حقیر تا مطلبی را بگویم.


شاید باورتان نشود که مدرنیته و انسان مدرن مسیری را انتخاب کرده است که به نوعی تعاملی برای حذف کردنه انسان های ضعیف از روی زمین و ماندنه قوی ترها است. که البته چون این چرخه هر چه که پیش می رود   می بایستی حذف شدنهایش بیشتر شود، چرا که عملا در سیستم طراحی شده اش اینگونه برنامه ریزی شده که انسان یعنی رقیب و رقیب کمتر زندگی آسوده تر.

توجه باید داشته باشیم که مدرنیته عملا دارد مسیری را طی می کند که در آینده پیش رویش تمام منابع و امکانات از بین می رود و از این امکانات و منابع اندک و محدود هم تنها حداقلی می توانند بهرمند شوند.

نمی دانم چرا کسی نگران نیست، گویا نمی دانند که قرار است گرسنگی و تشنگی و بردگی برای خیلی از انسان ها پر آینده ای نچندان دور به ارمغان بیاید.

لطفا نگویید که حرف‌های کلی و بدبینانه می زنم، نه ان شاءالله سال دو هزار و سی را اگر ببینیم متوجه خواهیم شد جهان به توان چند روبه زوال است نه به چند


طبیعی است سوراخ کوچک بزرگ می شود و بزرگ و بزرگ تر و فشار بیشتر در این سوراخ تخریب را چند برابر می کند،  چون پتانسیل بیشتری برای تخریب پذیرفته.


پیرزن و.پیر مرد ها که در عصر ما له شدن 

و گمان نکنید ما داریم با امکانات روز خودمان را تطبیق می دهیم، نه این امکانات اکثرا در حد و فرمت ما نیست


تا تطبیق دهیم چیزهای جدیدتر ارائه می شود.


خلاصه آنکه نمی دانم چرا کسی نگران نیست.

بسیار نیک می دانم جهان به سرعت سرساماوری در مسیر نابودی است و انسان هم که خود گزینه اول این نابود شدن.


چرا کسی به فکر نیست؟


آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها